شيكاگو در اواخر قرن نوزده مركز خطوط راه آهن و ارتباط بيت شرق و غرب آمريكا بود. همچنين اين شهر مركز تجاري مهمي به شمار مي آمد و از سال ۱۸۸۵ ميلادي، فعاليت شديد اقتصادي و به تبع آن اجراي ساختمان هاي تجاري و اداري آغاز شده بود. با توجه به اين كه آتش سوزي سال ۱۸۷۱ بيشتر قسمت هاي اين شهر را از بين برده، لذا زمينه براي تحولات جديد آماده بود.
در طي دو دهة آخر قرن نوزدهم، اولين نمونه هيا ساختمان هاي مدرن به دور از هرگونه تاريخ گرايي و تزئينات در شهر شيكاگو ساخته شد. در طي اين مدت ساختمان هاي بلند مرتبه با اسكلت فولادي. ديوار غيرباربر و پنجره هاي وسيع براي اولين بار احداث گرديد.
در اين زمان در شيكاگو تعدادي مهندسان سازه و معمار جوان وجود داشتند كه عمدتاً تحصيل كرده اروپا و شهرهاي شرق امريكا همچون بوستون و نيويورك بودند. اولين مهندس مطرح در اين مكتب، ويليام لي برون جني تحصيل كردة مدرسة هنر و توليدات در فرانسه بود. وي به عنوان مهندس سازه، دفتر مهندسي و معماري خود را در سال ۱۸۶۸ در شيكاگو تأسيس كرد. او در سال ۱۸۶۹ كتابي به نام اصول و عمل در معماري (Principial an Practices in Architecture) به رشته تحرير درآورد.
شركت آدلر و ساليوان (Adler and Sullivan) ديگر شركت مهم در مكتب شيكاگو محسوب مي شد. لويي ساليوان، معروف ترين معمار اين سبك، يكي از مديران اين شركت بود. وي مدتي محدود و به صورت ناتمان در دانشگاه N.I.T در بوستون بود. وي مدتي محدود و به صورت ناتمام در دانشگاه M.I.T در بوستون و مدرسة هنرهاي زيباي پاريس تحصيل كرد و در اين بين مدتي در دفتر جني كار كرد. ساليوان ساختمان هاي بلند مرتبه متعددي در شيكاگو، نيويورك، سنت لوئيس و بوفالو در چارچوب مكتب شيكاگو طراحي نمود.
وي براي اولين بار شعار فرم تابع عملكرد (Form Follows Function) را كه از شعارهاي محوري معماري مدرن است، مطرح كرد.
وي از تزئينات به صورت محدود برروي مساختمان هيا خود استفاده كرد و در اين زمينه تحت تأثير نهضت هنر نو در اروپا بود. ولي در كتاب خود به نام صحبت هاي كودكستاني ۱۹۰۱ (Kindergarten chats)، استفاده از هرگونه تزئينات در ساختمان را رد كرده بود.
روش هاي طراحي، اجرايي و اصول نظري اين معماران، كه به نام مكتب شيكاگو شهرت يافت و مي توان آن را منشور اوليه ي معماري مدرن محسوب كرد، به قرار ذيل است:
۱-استفاده از اسكلت فولادي براي ساختار كل بنا؛
۲-نمايش ساختار بنا در نماي ساختمان؛
۳-عدن تقليد از سبك هاي گذشته؛
۴-استفاده بسيار اندك از نزيينات؛
۵-استفاده از پنجره هاي عريض كه دهانه بين ستونها را مي پوشاند.
ساختمان هاي مكتب شيكاگو در ساير شهرهاي بزرگ و صنعتي آمريكا به صورت الگو مورد توجه قرار گرفت. در شهرهايي همچون نيويورك، بوستون، فيلادلفيا، پيتسبورگ، ديترويت و كليولند تعداد زيادي ساختمان بلندمرتبه به تأسي از مكتب شيكاگو احداث شد.
اگرچه عمر مكتب شيكاگو از دو دهه فراتر نرفت، ولي از چند جهت اين مكتب حائز اهميت است. نخست آن كه پيشرفت تكنولوژي و استفاده از تكنيك ها و مصالح جديد ساختماني مانند اسكلت فلزي، شيشه اي وسيع، انرژي برق، تأسيسات مركزي و اسانسور، مقتضيات جديد را در معماري ايجاب مي كرد كه براي اولين بار در مكتب شيكاگو اين مقتضيات تدوين و به مورد اجرا گذاشته شد.
دوم آن كه، احداث ساحتمان هاي مرتفع با اسكلت تمام فولادي براي اولاين بار در شيكاگو صورت گرفت. تا قبل از آغاز مكتب شيكاگو، از چدن به عنوان ستون در ساختمان استفاده مي شد. چدن در مقابل كشش، برش و تنش مقاومت فولاد را ندارد. سوم آن كه، اين سبك با گسترة جهاني بود كه در آمريكا آغاز شد. براي اولين بار معماران آمريكايي به جاي پيروي از اروپاييان، خود باني سبك جديدي در معماري بودند. معماران اروپايي همچون آدولف اوس و موربوزيه و همچنين جنبش فوتوريست ها به تحسين اين نوع معماري پرداختند و تحت تأثير آن قرار داشتند.
به تحقيق بايد عنوادن نمود كه برج سازي به شيوة مدرن – چه از نظر ساختار و چه از جهت نما – كه شاخصه معماري مدرن است، در شهر شيكاگو شكل گرفت.
ولي با پايان جنگ جهاني اول و نياز شديد به ترميم خرابي هاي حنگ و توليد انبوه ساختمان، گرايش به سمت معماري مدرن افزايش يافت. لذا با استفاده از تكنولوژي روز، مصالح مدرن، پيش ساختگي، عملكردگرايي و دوري از سبك هاي پر زرق و برق تاريخي مورد توجه قرار گرفت. در اين دوره، معماري مدرن به عنوان تنها سبك مهم و آوانگارد در غرب مطح شد و دامنة نفوذ آن به صورت يك سبك جهاني، در اقصا نقاط گيتي گسترش يافت.
يكي از موضوعات كليدي و بسيار مهم در دوره مدرن متعالي مسئلة صنعت، توليدات صنعتي و تكنولوژي بود. تمامي معماران صاحب نام در اين دوره به نوعي با مسئله تكنولوژي درگير بودند. عده اي مانند والتر گروپيوس، ميس ونده رو و كوربوزيه سعي در قطع كردن وابستگي هاي معماري مدرن به گذشته و تاريخ گرايي داشتند. به جاي آن، آنها خواهان جايگزيني تكنولوژي و عملكرد به عنوان منبع الهام معناري شدند. گروهي ديگر مانند هوگو هرينگ، فرانك لويدرايت و آلوارآلتو خواهان استفاده از امكانات مدرن براي رسيدن به يك معماري همگون با طبيعت بودند.
بعد از حنگ جهاني اول، مدرسه بيشتر به سمت طراحي صنعتي و فرم هاي مكعب شكل ساده گرايش يافت. در سال ۱۹۲۴، گروپيوس در يك يادداشت به نام هنر و تكنولويك وحدت جديد اعلام موضع كرده و در آن تفكر و بينش غالب در مدرسه را تبيين نمود. وي تكنولوژي و توليدات صنعتي، زيبايي و هنر وجود دارد. لذا از مصالح مدرن در ساختمان و طرح هاي توليدات صنعتي در اين مدرسه به دور از هرگونه تزئينات و تنها با نمايش عملكرد ذاتي آن استفاده مي شد. از نظر وي و ساير همفكران او، زيبايي هواپيما در پرواز، لوكوموتيو در حركت برروي ريل و دستگيره و دربازكردن در است.
در همين سال گروپيوس به لحاظ فشارهاي سياسي مجبور شد كه مدرسه را به شهر دسوا منتقل كند. وي در اين شهر در سال هاي ۲۶-۱۹۲۵ ساختمان مدرسه باهاس را طراحي و اجرا كرد. بر سردر اين مدرسه عبارت فرم تابع عملكرد نصب شد كه نشانه اهميت عملكردگرايي و توجه به عملكرد فرم بود. چنانچه مي مي نويسد: «يك ساختمان مدرن بايد به دور از هرگونه تحريف هاي زائد و بي مورد و هرگونه تزئينات و جزئي گرايي باشد و جهان مكانيكي و جابه جايي سريع معاصر را منعكس كند.» گروپيوس عملكردهاي مختلف مدرسه، همچون كلاس هاي درس، دفاتر آموزشي، خوابگاه دانشجويان و كارگاه ها را در ساختمان هايي با كالبدهاي متفاوت جاي داد.
گروپيوس تا اواخر عمر خود به نقش و اهميت صنعت در زندگي مدرن و معماري مرتبط با آن معتقد بود. وي در سخنراني خود در شيكاگو در سال ۱۹۶۵ براي انجمن معماران چنين بيان مي دارد:
«امروزه معمار ديگر ارباب صنايع ساختماني نيست. بهترين صنعتگران رهايش كرده اند و او تنها برروي تلي از آجرهاي شكل نيافته جامانده و از ضريه عظيم صنعتي شدن بي خبر است. معمار اگر رفتار و اهدافش را براي مقابله با وضعيت تازه اصلاح نكند، ناچار به واگذاري نقش خود به مهندسين و مردان علم و سازندگان است».
ديگر رئيس مهم اين مدرسه و معمار نامدار اين قرن ميس ونده رو بود. كارهاي اوليه وي تحت تأثير كارل فردريك شينكل (۱۸۴۱-۱۷۸۱) معمار نئوكلاسيك آلماني بود. ولي ميس به تدريج و خصوصاً بعد از جنگ جهاني اول به سمت معماري مدرن گرايش پيدا كرد و تا آخر عمر به اصول نظري و كالبدي معماري مدرن وفادار ماند. بدون شك ميس ونده رو را مي توان استاد ممتاز به كارگيري مصالح مدرن، مانند شيشه و فولاد، دانست. احجام مكعب شكل و سادة او عمدتاً با شيشه و فولاد پوشش مي شدند. ساختمان هاي وي بدون استفاده از هرگونه ترئيناتي، به زيباتريم شكل ممكن مصالح مدرن و معماري مدرن را به نمايش مي گذاشتند. وي در سال ۱۹۲۱ ماكت يك آسمانخراش را ساخت كه ديوارهاي خارجي آن فقط با شيشه پوشش شده بودند. كاري كه شايد در آن زمان امكان اجراي آن مشكل بود، ولي اكنون شاهديم كه اكثر ساختمان هاي بلندمرتبه در سراسر جهان عمدتاً و گاهي منحصراً با شيشه پوشش مي شوند.
پاويون آلمان در نمايشگاه بارسلون در سال ۱۹۲۹، تبحر وي را در زمينة نوآوري در معماري نشان داد. طراحي استادانه فضاها، پلان آزاد، استفاده از مصالح در نهايت زيبايي و كيفيت اجرا و جزئيات بسيار دقيق و ماهرانه در اين پاوين به نمايش ذگذاشته شده است.
ميس نيز همچون سلف خود گروپيوس، مجبور به ترك آلمان و مهاجرت به آمريكا شد. وي در آمريكا رئيس دانشكدة معماري دانشگاه فني ايلي نويز شد و يك سايت جديدي براي دانشگاه در سال ۱۹۳۹ طراحي نمود. او مكعب هاي زيباي خود را در سراسر سايت براي عملكردهاي مختلف با شيشه و فولاد اجرا كرد.
ميس ونده رو نظر خود را در برلين در مورد صنعت در سال ۱۹۲۴ چنين بيان مي كند: «اگر ما موفق شويم كه صنعت را جلو بريم، تمام مسائل اقتصادي، اجتماعي، تكنولوژيك و هنري حل خواهد شد». اين گفتة ميس از طرف معماران پست مدرن در دهة شصت و هفتاد شديداً مورد انتقاد قرار گرفت.
ساختمان هاي ميس ونده رو از دهة سي ميلادي تاكنون در غرب و سرتاسر جهان به صورت الگويي براي ساختمان هاي بلندمرتبه اداري، دولتي و تجاري درآمده است. يكي از دلايل آن برگزاري نمايشگاهي است كه در سالر ۱۹۳۲ در موزة هنرهاي معاصر نيويورك برگزار شد. اين نمايشگاه به كوشش فيليپ جانسون و هنري راسل هيچكام برپا شد. آنها نام اين نمايشگاه را سبك بين المللي گذاردند. در اين نمايشگاه طرح هاي معماران نامدار مدرن و بالاخص ميس وندره رو عرضه شد و عنوان سبك بين لبملل به صورت يكي از مشخصه هاي معماري مدرن مطرح شد.
بر اساس نظريه فكري اين سبك، ساختمان بايد فاقد هرگونه خصوصيات منطقه اي، شهري، محله اي و آب و هوايي باشد، همان گونه كه توليدات صنعتي مانند اتومبيل، هواپيما، يخچال، راديو و ديگر توليدات فاقد خصوصيات منطقه يا هستند. همان راديويي كه در پايتخت هاي اروپايي مورد استفاده قرار مي گيرد، مي تواند در روستاهاي آفريقايي نيز مورد استفاده باشد.
اين گفتة معروف ميس ونده رو كه كمتر بيشتر است (Less is More) – يعني ساختمان بايد فاقد هرگونه تزئينات و اجزاي اضافه باشد – مشخصة سبك ميس ونده رو در نهايت سبك بين المللي بود.
كوربوزيه در دهة بيست ميلادي دو كتاب بسيار مهم به رشته درآورد كه اولي را مي توان منشور بينش مدرن در معماري و رومي را منوشر بينش مدرن در شهرسازي محسوب نمود.
كتاب اول وي بهخ نام به سوي يك معماري نوين در سال ۱۹۲۳ در پاريس منتشر شد. در اين كتاب، مؤلف توجه معماران را به فن آوري مدرن جلب مي كند. او كار معماران را با حرفة مهندسين مكانيك مقايسه كرده و بيان مي دارد كه صنعت ساخت وسايل حمل و نقل مانند هواپيما، اتومبيل، قطار و كشتي در اثر تحولات سريع تكنولوژي به كلي دگرگون شده، ولي ساختمان سازي هنوز در چارچوب فنون گذشته باقي مانده و نظريه پردازان معماري به دنبال تقلبد از سبك هاي گذشته هستند. در اين كتاب كوربوزيه استفاده از تيرآهن و بتن و پيش ساختگي را مسير آينده معماري تلقي مي نمايد. وي عنوان مي كند كه براي پرهيز از انقلاب اجتماعي، بايد با استفاده از تكنولوژي جديد به صورت گسترده براي اقشار مختلف جامعه خانه سازي كرد.
كتاب دوم كوربوزيه به نام شهر آينده در سال ۱۹۲۴ در پاريس انتشار يافت. وي در اين كتاب نيز سعي نمود كه توجه معماران و شهرسازان را از گذشته به سمت آينده معطوف كند. كوربوزيه شهرهاي آمريكا، بالاخص نيويورك و شيكاگو با آسمانخراش هاي مرتفع و خيابان هاي چندطبقه، را بسيار تحسين كرد و آنها را به عنوان الگوي آينده شهذهاي اروپا و ساير نقاط جهان معرفي كرد. وي رشد سريع جمعيت در شهرهاي بزرگ اروپا مانند پاريس، لندن و برلين را در كنار نيويورك از سال ۱۸۰۰ تا ۱۹۱۰ مطرح مي كند. بر اساس آمار، جمعيت در اين شهرها بينه پنج تا بيست برابر افزايش يافته است. وي تنها راه حل شهرهاي آينده را باندمتربه سازي و پيش ساختگي مي داند.
كوربوزيه شهرهاي آينده را شهرهايي تجسم نمود كه از آسمانخراش هاي عظيم و مرتفع تشكيل شده است. در هر يك از اين اسمانخراش هاي چند عملكردي حدود صد هزار نفر زندگي و كار خواهد كرد. در اين ساختمان ها، آپارتمان هاي مسكوني، ادارات، فروشگاه ها، مدارس، مراكز تجمع و كليه احتياجات يك محله بسيار بزرگ فراهم است. ساكنان اين مجتمع ها از دور و سر و صداي ترافيك اتومبيل ها به دور هستند و به جاي آن از افتاب و ديد و منظر زيبا استفاده مي كنند.
بر اساس اين نظريه، دو شهر مهم در دهة پنجاه ميلادي طراحي و اجرا شد. يكي شهر چنديگار در هند بود كه توسط خود كوربوزيه طراحي شد. ديگري شهر برازيليا توسط لوچيو كوستاو و اسكارتيماير به عنوان پايتخت جديد كشور برزيل طراحي گرديد.