شهر تهران در بیش از سه دهه اخیر ۱۵ شهردار به خود دیده است. از دوره شهرداری ۴ ماهه تا دوره شهرداری ۱۰۸ ماهه و این اواخر دوره شهرداری بیش از ده ساله.
صورت مسأله این است: تهران امروز به عنوان یک کلان شهر بزرگ با مسائل مثبت و منفی فراوان، چالش ها و آسیب هایش محصول یک سری فرایندهای محلی و ملی بوده است که در این فرایندها یک سری عوامل و بازیگران خرد و کلان نقش داشته اند. یکی از این بازیگران شهردار تهران می باشد. حال سوال این است که از چه زاویه ای و با چه نقطه عظیمتی به شهردار تهران باید نگاه کرد؟ به عبارت دیگر اگر بخواهیم قضاوتی نسبی از حیث عملکردی و کارنامه ای به شهردار تهران داشته باشیم از چه منظری باید باشد؟
تئوری های مدیریت شهری زوایای مختلف و متعددی برای این مقوله فراهم ساخته اند و هر یک از متخصصین این وادی به گونه ای به آن می نگرند. برخی نگاه اجتماعی داشته، برخی نگاه فرهنگی داشته و برخی از منظر توسعه پایدار به آن نگاه می کنند. هر یک از این زوایای دید در جای خود قابل توجه می باشد.
در این یادداشت می کوشم که زاویه نگاه خود را مطرح و در پی آن معیاری نسبی برای قضاوت به افکار عمومی ارائه نمایم! البته این نکته را درک می کنم که این زاویه نگاه الزاماً مورد توافق همه کارشناسان حوزه مدیریت شهری نمی باشداما ریشه ای ترین و کلیدی ترین زاویه نگاه به مقوله مدیریت شهری می باشد.
کالبد و ساختار امروز کلان شهر تهران و جمعیت میلیونی و رو به تزاید آن محصول دو فرایند سیاست های ملی و محلی می باشد.
فرایند ملی آن عبارتست از مهاجرت گسترده و شتابنده به تهران در سه دهه اخیر. این نرخ بالای مهاجرت در واقع محصول مدل توسعه ملی می باشد. به عبارت ساده تر مجموعه اقدامات دولتها در قالب برنامه های اقتصاد کلان و مدل توسعه نهایتاً باعث افزایش زمینه مهاجرت به تهران و خالی شدن برخی شهرها و همین طور روستاها شده است. این بدین معناست که بخشی از مقوله جمعیت پذیری شهر تهران محصول فرایندهای کلان و ملی و کارکردهای خاص حوزه اقتصاد مسکن بوده است و آن هم سهم دولتها مختلف می باشد.
فرایند سیاستهای محلی این جمعیت پذیری و ساختار و کالبد کنونی عبارتست از مجموعه برنامه ریزی ها و اقدامات مجموعه مدیریت شهری و در رأس آن شهرداری تهران. به عبارت دیگر سیاستهای شهر در حوزه فروش تراکم، تأمین سرانه ها، نحوه تأمین مالی و اداره اقتصادی شهر …. عوامل اصلی و تأثیرگذار محلی در شکل گیری تهران جدید بوده اند.
دقیقا تعیین وزن و سهم همین قسمت اخیر نقطه مورد تأکید یادداشت مذکور است.
یعنی باید معیارها و ملاک هایی عینی ارائه نمود که بر اساس آن معیارها بتوان تعیین کرد که سهم شهرداری و مدیریت شهری در شکل گیری ساختار کالبدی تهران و جمعیت پذیری آن چه میزان بوده است.
شهرداری پس از تصویب قانون خودکفائی شهرداریها در دهه ۶۰ ناگزیر از اعمال روش های خاص و کنونی جهت تأمین مالی خود شده است. یعنی شهرداری ناگزیر شده است برای اداره شهر تراکم بفروشد و عوارض ناشی از آن را خرج اداره شهر نماید.این رویه با شدت و حدت متفاوت در این چند دهه پیگیری شده است.
بنابراین معیار و ملاک دقیق و عینی این است که در هر دوره ای از شهرداری تهران:
۱- چه میزان تراکم (به صورت مسکونی ،اداری ، تجاری و…) فروخته شده است؟
۲- چه میزان تغییر کاربری صورت گرفته است؟
۳- چه میزان سرانه های خدماتی مورد نیاز شهر متناسب با معیارهای علمی (فضای سبز، آموزشی، بهداشتی و …) تأمین شده است؟
۴- چه میزان جرائم ناشی از کمیسیون های ماده ۱۰۰ حاصل شده است؟
۵- چه میزان داراییهای سرمایه ای شهر به فروش رفته است؟
آمارها و اطلاعات مربوط به این چند حوزه وجود دارد و به سادگی می توان با بررسی و آنالیز آنها سهم هر دوره شهرداری را از مقوله جمعیت پذیری شهر تهران و شکل گیری ساختار کالبدی آن تعیین کرد. مثلاً می توان تعیین کرد در دوره شهرداری ۱۰۸ ماهه کرباسچی مؤلفه های فوق دارای چه وضعیتی بوده و در دوره شهرداری کنونی تهران چه اتفاقاتی افتاده است.
معنای ساده این مباحث این است در هر دوره ای فضای شهر تهران با چه قیمتی و در چه سطح و مقیاسی فروخته شده است و چه میزان ورودی یا درآمد حاصل شده است؟
حال نکته بعدی این است که این میزان درآمد (منابع) حاصل از فروش فضای شهر (یعنی فروش یک منبع ارزشمند به نام فضا و کالبد شهر) چگونه و در چه حوزه هایی تخصیص یافته است.
در حوزه تخصیص منابع در شهرداری تهران مدل های مختلفی وجود داشته است. برخی حداکثر امورات جاری شهر را اداره کرده و حقوق کارکنان شهرداری تهران را پرداخت کرده اند و برخی اقدامات سیاسی جهت تأثیرگذاری بر حوزه سیاست داشته اند و برخی نیز منشأ اثر عمرانی و اقدامات زیر ساختی جدی و موثر در تهران بوده اند. حال باید ملاک های این حوزه را تعریف کرد. یعنی باید شاخص و معیاری قابل قبول و علمی برای کارآمدی حوزه تخصیص منابع ارائه نمود.به نظر میرسد شاخص های زیر به طور نسبی اهمیت بیشتری دارند:
۱- نسبت (سهم) پروژه های بزرگ به بودجه شهرداری تهران
این معیار اصلی ترین شاخص برای قضاوت در خصوص اقدامات اساسی، زیرساختی و عمرانی می باشد به عبارت دیگر حجم بودجه اختصاص یافته( به پروژه هایی مانند مترو، زیرگذرها، تونل ها، روگذرها و سایر زیر ساخت های اصلی شهر) نسبت به بودجه کل شهرداری باید در هر دوره ای مورد ارزیابی و محاسبه قرار گیرد.
از نقطه نظر این شاخص قطعاً تفاوت های جدی در عملکرد شهرداران تهران وجود داشته است.
۲- میزان تأمین سرانه های خدماتی(فضای سبز، آموزشی، فرهنگی و …) و مقایسه آن با ملاک های جهانی و نیز مقایسه بین ادوار مختلف
۳- میزان منابع و نیروی انسانی در اختیار (اینکه شهرداری تهران در هر دوره ای با چه تعداد نیروی انسانی و با چه کیفیتی اداره شده است.)
معیارهای فوق دقیقا کمیت و کیفیت متغیرهای درآمدی و نحوه تخصیص آن منابع را نشان می دهد.
به باور نگارنده باید از این زاویه به شهرداران تهران نگاه کرد و نسبت به عملکرد آن ها قضاوت نمود. (گرچه این زاویه نگاه عمدتاً کالبدی و ساختاری است.)
در شماره بعدی نشریه افق تلاش می کنم آمارها و اطلاعات مربوط به متغیر های فوق را در ادوار مختلف بررسی و قضاوت دقیقی از عملکرد آنها ارائه نمایم.