معماری بیزانس نام مطلبی ست که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.پیش از این اشاره شد که، دیوکلسین، قلمرو وسشع امپراتوری روم را به دو بخش شرقی و غربی بین خود و فرماندهان همطرازش تفسیم نمود، و عملاً اضمحلال امپراتوری قدرتمند روم را نادانسته پی ریزی نمود. پس از آن کنستانتین شهر باستانی بیزانس را دوباره ساخت و کنستانتسنوپل (قسطنطنیه) نام گرفت.
این شهر به طور شگفت انگیزی در سرنوشت شهر (روم) مرکز امپراتوری موثر واقع شد و با تضعیف قدرت امپراتوری روم، کشور روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد، و بدین طریق امپراتوری روم شرقی (بیزانس) شکل گرفت.
معماری بیزانس:
فرمانروایی بیزانس به دست امپراتور آرکادیوس افتاد که شهر بیزانس (استانبول امروزی) را با همان نام قدیمی اش پایتخت خود قرار داد.بیزانس، شهر بندری مهمی که به دلیل قرار گرفتن در منطقه ای که کوتاهترین مسیر غرب به مشرق زمین بود، اهمیت تجاری خاصی داشت و از تمدن چشم گیری برخوردار بود.
ساکنان آن دارای سنت های پا برجایی بوده اند، به طوری که سلطه دیگران را به دشواری پذیرا شده اند. مثلاً یکی از حکمرانان هوادار اسپارت که در سال ۴۰۵ ق.م بر این شهر تحمیل شد، پس از ۱۶ سال مقاومت از شهر بیرون رانده شد.
بیزانس شهری بود با ویژگیهای اقتصادی سیاسی و فرهنگی خاص که ابزارهای لازم را فراهم آورد تا با فرهنگ و ارزش های فرهنگی و اجتماعی سرزمینهای مجاور آشنا شود و از این راه آثار هنری را به جهان عرضه کرده که هم جهانی هستند و هم از سنتها و فرهنگهای بومی و منطقه ای مایه گرفته اند.
این شهر با این که قبلاً مرکز حکومتی به بزرگی امپراتوری روم نبوده ولیکن به تمدنهای روم و یونان در غرب، بابل، ایلام، اورارتو، هیتی و ایران از شرق دسترسی داشت، به همین دلیل بسیاری از پژوهشگران معتقدند که هنر و معماری بیزانس بی تأثیر از هنر و معماری مشرق زمین نیست.
هنر بیزانس، هنری است که تجلیگاه جهان مسیحیت است. در هنر این دوران همچون سایر نحلههای هنری، تاثیرات شیوههای بیان اعصار گذشته که با عنوان بینش هنری از آن یاد میشود، استمرار دارد.
عصر بیزانس از مبهمترین دورههای تاریخی است و به همین دلیل از این هنر به هنر قرون وسطا یاد میشود. هنرشناسان، هنر بیزانس را هنری تلفیقی و ترکیبی میدانند که شگردهای هنری دوران گذشته رم و یونان در عصر کهن در آن ظاهر شده است.
در پدید آمدن هنر بیزانس و شکل گیری آن سه عنصر عمده نقش داشته:
نخست ضرورت اداری، دوم تأثیرات هلنیستی و سوم فرآیند تأثیرگذاریهای معاصر از پادشاهی ساسانی در ایران.
آنچه که امروزه مشخص شده اینست که مجموعه اندیشه ها و تفکراتی که به تدریج در این قطب جهان نظم یافتند و به هماهنگی رسیده اند، بر ریاضیات استوار بوده اند و بر اساس یافته های ریاضی، میان جهان فکر و جهان ماده اعتقاد به جدایی وجود داشته و انسان موجودی حائل میان این دو جهان دانسته می شده است.
در این نظریه ها، انئیشه ها و تفکرات هند و ایرانی و هم اعتقادات بابلی و مصریها جای داشته است.