زندگی نامه:
ريچارد مير متولد ۱۹۳۴ نیوجرسی ملقب به شواليه سفيد پست مدرنيسم در سال ۱۹۵۷ از دانشگاه کورنل فارغ التحصیل شد پيش از تاسيس دفتر كار خود در نيويورك با ( مور- اوینگز- مریل ومارسل بروئر)همكاري ميكرد وي ابتدا در زمينه ساختمان سازي برا ی طبقه مرفه فعاليت می كرد و در سال ۱۹۶۳ به عضويت گروه پنج نيويورك در آمد . سفيد هاي گروه پنج دوره سفيد و قهرمانانه ريت ولد ، گرپيوس ، تراگني و بخصوص لوكوربوزيه را احياء كردند اما مسائلي از زيبا شناسي را در كار خود به كار بردند كه خالي از هر گونه تعهد و تعصب اجتماعي بود . خانه هاي كاملاً سفيد مير ، در زمينه ای از فضاهاي سبز با لايه يندي هاي افقي و عمودي – كه برگرفته از دوره اصلاحي كورب بود به چشم مي خورد اين گوناگوني ، در موضوع ابعاد ستوده شد . اين گورهاي سفيد شده ، تركيبات متغيري از ديوارك ها ، قاب هاي سفيد و شيشه هاي لعاب داده شده هستند كه به تناسب كاركرد ، با شيبه ها و ارتباطات در شيوه موزه اي امريكايي ، بيشتر به كار مي روند . مزيت كار هاي مير در اجتماع اين است كه ساختمانهاي او ، به سرعت قابل شناسايي است . به نظر ميرسيد كه مير برنده طرح لوكوروبوزيه بوده است با نتايج مصيبت باري كه در پي داشت .
مير در ميانسالي شبيه يك صدر اعظم آلماني به نظر ميرسد . نگاهي نافذ از پشت عينكي با فرم نازك ،دهاني گشاد ، غبغب و موهاي سفيد و بلند . اين معمار را در حكم يكي از موزه هاي سه بعدي و سفيد تر از سفيد ش نشان ميدهد .
هنر و هنر معماری:
چندي پيش شخصي از ريچارد مير پرسيد: آيا ساختماني هست كه مايل باشي بقيه عمرت را در آن سپري كني راستي آن چه جور ساختماني است؟ پاسخ او موزه بود . گويي كسي حرفها و آروزهاي اورا مي شنيد وبه آن پاسخ مي داد زندگي اوپيوسته آميخته با هنر و موزه بوده است . در مجموع مقوله ارتباط بين هنر و معماري عميق ترين علايق و دل مشغوليهاي اورا شكل داده است ارجاع متقاطع بين هنر و معماري كه اهميت به سزايي دارد هميشه مهمترين بخش كار او را به خود تشكيل داده است
موزه علاوه برنمايش اشياي هنري فعلي در طرح موزه ها معماري با مجموعه ارتباطات بسيار جذابي سرو كار دارد شكوه شهري تجربه عمومي ارتباط بازديد كنندگان خاص با اشياء ويژه و منحصر به فرد ارتباط نور با اشياء و تماشاگران همچنين ارتباط هنر با فضا با محيط هاي عمومي ، بنابراين موزه ميتواند نمود وترجمان معماري ناب و اصيلي باشد كه وراي فرهنگ زاده مي شود و در عين حال عميقاً به تجربه شخصي بستگي دارد او بيشتر با هر دو سنت بيان فضاهاي اروپايي و آمريكايي و فلسفه مديريت موزه كار كرده و آنچه را اصول رسمي و قاعده حركت مدرن قلمداد ميكند وتجربه بودن در موزه به معني سكون و ايستايي نيست بلكه تغييري پيوسته و هميشگي است .
مه يرازفنون شاعرانه (مدرنيسيم) زيبايي وچند كاربردي بودن فنون آوري تاثيرمي پذيرد و خلوصي است كه از بخشي تمايز ذاتي بين طبيعت و ساخته هاي بشري ناشي ميشود و اين تمايز اين دو را با ارتباط مكمل به هم پيوند مي دهد.
او مي گويد : به وضوح مداخله بشر را درساماندهي زيبا شناسي محيط مي بينيم و همواره در پي برقراري سيستم منسجم ارزشهاي متقابل وابسته وارتباط هارمونيك بخشها هست.البته منظوراو جداسازي تمام وسايل مربوط به شكل كاربرد و تناسب است ومهم تر ازهمه اينكه بايد پيچيدگي دو جانبه اي ميان اين مفهوم براي يك ساختمان و تجسم فيزيكي آن وجود داشته باشد .
وضوح بودن براي مسير با طرح آغاز ميشود و زماني كه نما به تصوير كشيده ميشود طرح و برش درباره ايده هاي فضايي با معمار صحبت ميكند وي طرح بيان اساسي و متقاعد كننده ايده معماري است . به اعتقاد او ساختمان بايد بتواند صحبت كند .
به كارگيري مجموعه عناصر خاص و دروني ثابت ، طي سالها به او شيوه بيان تكامل و منسجمي داشته و اين فرآيند باعث شده مجموعه را در بافت شهري و تاريخي گرد آورده و دست برده كه بسيار پيچيده و جامع است .
نوعي پيشرفت منطقه اي كه با توسعه فضا و پيچيدگي فضاي كارهاي او توام شده است معماري او توجه به فضاست البته فضا داراي نظم و با درنظر گرفتن نور معيارهاي انساني و فرهنگ معماري نه فضاي بي تناسب .
او شكلها را با نور تغيير ميدهد و در ابعاد نما و حركت و سكون تغييراتي ايجاد ميكند .
در تعریف معماری:
اين روزها را چنين قلمداد ميكند پست مدرنيسم ، مدرنيسم ، نئو مدرنيسم و ديكانستراكتيويسم ، من ترجيح مي دهم از تمام اينها كه تمركز مرا در هر جا ( دانشگاهها ، گردهماييها و نشريات ) از واقعيت و مسائل مربوط به معماري امروز بر هم ميزند دوري كنم . بی ترديد امروزه تمام فعاليت معماران ، تحت تاثير مدرن گرايي لوكوروبوزيه ، آلتو و ونده رو و گروپيوس است و ظاهراً من استثناء نيستم ، ولي به چيزهاي زيادي در كار برامانته ، بوروميني و نئومان پي برده ام .
دغدغه اصلي من ، ساخت فضا ، دست بردن در حجم ، سطح ، شكل و نور پردازي فضا بوده است . بنابراين ، هميشه چيزهاي زيادي براي به دست آوردن وجود داشته ،چيزهايي كه هميشه به آن اندازه كه به نظر ميرسند ، بي روح نيستند . ديدگاههاي زيادي هم در مورد مدرن گرايي اوليه وجود دارد كه من از انها استفاده نكردم زيرا معتقدم معماري مي تواند جهان را تغيير دهد و معماري خوب و عالي مي تواند كيفيت زندگي مردم را بهبود بخشد به ويژه در شهرهاي كه وظيفه و مسئوليت خاصي دارند.
شهر مكان رو به رشد وتوسعه اي است ومعماري ،روح زماني را كه در ان ايجاد شده دران منعكس مي سازد .
براي رهايي از ركود و حركت به سوي رشد و شكوفايي شهر بايد در تمام زمينه هاي اقتصادي،اجتماعي ، سياسي و هنري پيش رفت . به نظر من معماري وسيله اي براي حركت به جلو است در معماري ، تلفيق عناصر بافت نه تنها با استفاده از رو نمايي هاي تاريخي كه چيزي فراترازتزيينات به كاررفته نيست ، بلكه به وسيله تفسير عناصر تشريفاتي ضرورت دارد ،زيرا در تاريخ شهر مسير جديدي براي نسل آينده فراهم ميسازد .
از اين واقعيتها مي توان دريافت كه ما در جامعه نا بسامان و آشفته اي زندگي ميكنيم و من هم با اين مسئله موافقم . بنابراين ، به جاي آنكه اين آشفتگي را منعكس سازم سعي ميكنم نظمي فراتر از آن ايجاد كنم . تصوير ، از جمله ابزاري است كه من براي اين كار استفاده ميكنم و اعتقاد دارم كه از طريق هنر تصوير فرد به درك عمق اين پيام نائل ميشود . به نظر من براي آشكار كردن معاني بايد بر روي علامات تكيه كرد . كشف معني ، بيشتر به كمك تصاوير ( انتزاع ) براي هر فرد ممكن ميشود ، نه فقط از طريق هنرمندان . بنابراين ، تفاسير و معاني اين فرآيند ، تفسير از كه سرانجام به درك شخصي تر و طولاني مدت منتهي ميشود .
فلسفه طراحی:
سفيدی ابزار ، برانگيختن ادارك و به اوج رساندن قدرت شكل ظاهري است . درخشندگي ، يكي از راههاي رسيدن به اين درك است . اميدوارم در آينده بتوام رمز و وسعت انتخاب را كشف كنم .منبع من در اين كار ، تاريخ معماري است ولي ابزارهايم هميشه دروني و نماد و هدفم ، صرفاً معماري است .
براي من ، بخشي ارزش اگاهي از تاريخ معماري اين است كه پايندگي وتداوم و در نتيجه كيفيت را ارج نهم . من سخت درگير ساخت يك بنا هستم و ترجيح ميدهم بيشتر به خودم در نقش سازنده اي خوب و موفق فكر كنم تا يك هنرمند: چون هنر معماري در نهايت همين را مي طلبد . هدف من ، دريافت و بازتعريف مفهوم نظم است پس براي درك رابطه آنچه بوده است و آنچه ميتواند باشد ، از فرهنگ ما جاودانگي و نوبودن را ميگيريم . تصميم گيري در مورد به حساب اوردن يا نياوردن ، انتخاب و به كارگيري اراده و عقل ، از اصول كار من است . از اين رو ممكن است ديگران تصور كنند سبك من ، خارج از فرهنگ پديد مي آيد و همچنان به تجربه شخصي مربوط ميشود . اصولاً حوزه فكري من در مورد فضا ، شكل ، نور و استفاده آنها مربوط ميشود . در حقيقت ، هدف من حضور است ، نه تصور باطل ، من با تمام قدرت به دنبال اين هستم و معتقدم كه قلب و روح معماري است .
عکس هایی از مجموعه پل گتی:
ایستگاه تراموا در ورودی مجموعه پل گتی
ورودی سالن کنفرانس مجموعه موزه پل گتی
رستوران با دید رو به منظر طبیعی واقیانوس مجموعه موزه پل گتی
نمایی ازرستوران با جدار شیشه ای و سایبان نیمه باز مجموعه موزه پل گتی
ساختمان موزه دسترسی اصلی از ورودی مجموعه موزه پل گتی
مرکز تاریخ فرهنگ و هنر باستان مجموعه موزه پل گتی
ساختمان اصلی موزه دید از محور منتهی به باغ مرکزی مجموعه موزه پل گتی
لابی ساختمان اصلی موزه مجموعه موزه پل گتی
کاهش حسی وبصری طول مسیر با استفاده از فریمها مجموعه موزه پل گتی
شب لس آنجلس دید از مرکز گتی در ارتفاعی حدود ۷۵ متر