درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدرتی شنیده نشده است.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی، شکل دادن و مجهز کردن محور اصلی آمد و شدها و توقفهاست، در دوران صفویه بار بصری بیشتری دارد. در این دوره شهرسازی ایران به استقبال قرینهسازی میرود. کاربرد این شگرد در پیشینههای معماری ایرانی نزدیکیهای زیادی دارد که با اندازههایی که در بلندا افزایش داده میشوند، معماریهای دارای کاربرد اجتماعی دوران صفویه را همانند وسیله ارتباط جمعی از راه بصری را متمایز میکند. آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در نقش نمادین دادن به بناها دارای کاربری همگانی خلاصه میشود، به دست معمارانی که از توان چشمگیر صفویان در آبادانی و تولید فضای ساخته شده بهره میبردند رشد زیادی کرد. نقشهای برخوردار از فروتنی و دارای بار معنوی و نمادین، پیش از صفویه تنها در نقاطی خاص از بناها به چشم میآمدند. در دوران شکوفایی صفویان، دارای وظیفهای تازه شدند تا آن جا تعمیم پیدا کردند و با شالوده کالبد بناها به گونهای ترکیب شدند. در بسیاری از بناهایی که به ویژه در اوج توانمندی صفویان ساخته شدهاند، اهمیت پوششهای تزیینی تا آن اندازه فزونی پیدا میکند که برای فهم شالوده معمارانه فضا باید از آنها عبور کرد تا فراتر از پوششهای تزئینی به شالوده ساختمان پرداخت.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در زنده بودن و نقشساز بودن معماری در پهنه شهر خلاصه میشود و نزدیک با تعلق بنا به محیط اجتماعی شهر است، در دوران صفویه به گونهای کم و بیش جدا از بافت کالبدی شهر روی به تقویت بناها در محور بلندا میکنند. تا بتوانند بیشترین راه تماس با گستره مکانی خود را هموار کنند. گسترش در ارتفاع بناهای همگانی دوران صفویه، تلاشی برای تایید و تاکید تعلق فرآوردههای معمارانه به شهروندان است. برقراری ارتباط بصری، نخستین گام برای برقرار کردن ارتباط ذهنی شخصی مردمان با بناها به شمار میآید زمینههای مساعدی برای معماری ایرانی وجود دارد تا به معماران اجازه دهند که خصیصههای معماری را به شکلی نو و پیجوی مفاهیمی درخور زمانی که زندگی میکنند، جلوه دهند درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدری شنیده نشده است. گفت و شنود درباره پدیدار شدن برخی شکلهای ویژه در معماری ایرانی دوران صفویه مستلزم شناخت تاریخ کشور و تلاشهای صفویان دهها سال پیش از به حکومت رسیدن است. به همان اندازه شناخت دگرگونیهایی که در پایتخت کشور درباره معماری و شهرسازی شکل گرفتهاند را، در چارچوب مدنی ایران زمین و به اتکا شناخت ادب و فرهنگ ایران، باید بررسی کرد. بر این پایه است که تلاشهای معماران ایرانی حمایت شده و تشویق میشوند تا از سوی حرکت ملیای که صفویان آغازگر آن بودهاند منزلت خود را در زمینه معماری و شهرسازی بازشناسند.این شیوه از اوایل قرن ۱۱ق/۱۷م شروع شد و در دوره شاه عباس صفوی (سال ۹۹۶- ۱۰۳۸ق/۱۵۸۸-۱۶۲۹م) به مرحله کمال خود رسید و پس از آن به تدریج سیر زوال را طى کرد شیوه اصفهانى با بهرهگیری از پشتوانههای تاریخى سازهای و آمودیِ (تزیینى) شیوههای پیشین به مختصات و ممیزات خاص خود رسید. اینگونه بهرهگیری، از ویژگیهای فن و هنر معماری ایرانى است و همواره سبب تداوم سنتى آن شده است« کلود انه » در سفر نامه اش اشاره به این تداوم در هنر ایران دارد که آن را از سایر کشور ها متماییز می سازد. برخى از پژوهشگران تجارب معماران آذربایجانى و دست آوردهای شیوه آذری را مقدمه پیدایش شیوه اصفهانى مىدانند که پس از گذر از مناطقى چون یزد، کاشان، قزوین وری در اصفهان کامل شده است. آنان بناهایى چون مسجدشاه ولى تفت، کاروانسرای مجاور مسجد میدان کاشان، مسجد کبود تبریز، و کاخها و باغهای احداث شده در نخستین سالهای حکومت صفوی در قزوین را متأثر از شیوه آذری، و آغاز پیدایش شیوه اصفهانى مىشمارند.شیوه اصفهانى تا پایان دوره صفوی بى کم و کاست در اصفهان متجلى است. در دوره زندیه نیز این شیوه دستمایه معماران بود و با تغییراتى نهچندان کلى اجرا مىشد. پیرنیا ادامه آن را تا اواخر دوره محمدشاه قاجار مىداند و اضافه مىکند که پس از آن تا پایان عصر قاجاریه شیوه انحطاط پذیرفته اصفهانى کم و بیش رواج داشته است و علت این انحطاط را تاثیر معماری غرب و روسیه بر معماری ایران میداند . پوپ ادامه این شیوه را تا پایان دوره صفوی مىداند و مىافزاید که ساختمانهای بزرگ معدودی که در دوره قاجاریه ساخته شده، فاقد هرنوع امتیازی است